یه موشی تو شهر موشها بنام شا موش /// رییس بود و خیلی پیر و خیلیم باهوش
همه موشا به امر اون راضی بودن /// وقتی پیش شا موش بودن انگار پیش قاضی بودن
تااینکه دو موش جوان بوقت شیپور برا شام// درگیرشدن با همدیگه عین موشهای خون آشام
با چاقو و گرز و تبر زدن به هم بدون خبر///فکر نمی کردند که دیگه چقدر اینا داره خطر
بالاخره پلیس موشا رسید و زد به دستشون///دستبندهای آهنین و یه عالمه قفل و نشون
بردند دو موش خاطی رو پیش رییس موشا///تا ببینند واسه چی مجنگیدند این موشا
شا موش تا اون دو موشو دید///ابروهاشو تو هم کشید این همه راست و خم نشید
تو شهر ما جلوی موشا دستو به قداره زدید///با خون هم جلوی موشا طرح یه فواره زدید
سریع بگید قضیه رو تا اون روی سگم نیاد///اگر بیاد هیچ گربه ای نمی تونه جلو بیاد
موش سیاه گفت که شا موش، موش باهوش//من بی گناهم به خدا مقصر،اون موش چموش
شاه موش که دید حرفی نمیگن این دو موش//گفت که بیارن براشون دو ظرف گنده آب جوش
به دستور آقا قاضی موش،آوردند دو ظرف آب جوش//گفتندبه اون دوموش چموش هرکی نگه میریزم بروش
تو این گیر و دار یهویی اومد صدایی عجیب///بگیریدشون بزنیدشون کیفمو زدن این دو نانجیب
شاموش تا این صدا رو شنید با عجله جلو دوید//ولش کنید این ننمه، سربازه گفت رهاش کنید
ننه ننه جون،جون ننه جون،چرا اینجوری شدی///وای ننه جون وای ننه جون عین ننه قور قوری شدی
ننه شاه موش وقتی که دید اون دو موش دزد///با چنگولاش نیشگون گرفتو گفت باشه این مزد دزد
اما شاه موش گفت که باید قطع کنیم ما دست دو دزد///نیشگون گرفتی ننه جون تو رو بخدا دزد اینه مزد؟
خلاصه اون دو موش چنان از ته دل گریه زدند///جمع موشا از ته دل به ریششون خنده زند
از ترسشون خیس شده بود شلواراشون///مردم شهر، خنده کنون شلوارو می دادند نشون
تازه رسید از ته شهر سربازای کل قشون//فرمانده شون داد می زنه دزدای شهر ما کوشون؟
سربازای کل قشون دزدا را بردند لونشون///تا بنشونند به عزا برا کاراشون اون ننشون!!!